سوختی آتش گرفت از سوز آهت عالمی
آه بین خانۀ خود هم نداری محرمی
در محضر عشق امتحان میدادی
گویی که به خاک، آسمان میدادی
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
هر دم از دامن ره، نوسفری میآمد
ولی این بار دگرگون خبری میآمد
این چندمین نامهست بابا مینویسم؟
هر چند یادت نیست امّا مینویسم