میشود دست دعای تو به باران نرسد؟!
یا بتابی به تن پنجرهای جان نرسد؟!
گر بر سر نفس خود امیری، مردی
ور بر دگری نکته نگیری، مردی
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
دشتی پر از شقایق پرپر هنوز هست
فرق دو نیم گشتۀ حیدر هنوز هست
این چندمین نامهست بابا مینویسم؟
هر چند یادت نیست امّا مینویسم