از فرّ مقدم شه دین، ختم اوصیا
آفاق، با بَها شد و ایّام، با صفا
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
نه لاله بوی خوش مستی از سبوی تو دارد،
هزار کاسه از این باغ رو به سوی تو دارد
این چندمین نامهست بابا مینویسم؟
هر چند یادت نیست امّا مینویسم