هميشه بازی دنيا همين نمیماند
بساط غصب در آن سرزمين نمیماند
از لحظۀ پابوس، بهتر، هيچ حالی نيست
شيرينیِ اين لحظهها در هر وصالی نيست
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
این چندمین نامهست بابا مینویسم؟
هر چند یادت نیست امّا مینویسم