میرسد پروانهوار آتشبهجانِ دیگری
این هم ابراهیمِ دیگر در زمانِ دیگری!
خونت سبب وحدت و آگاهی شد
این خون جریان ساخت، جهان راهی شد
علی زره که بپوشد، همینکه راه بیفتد
عجیب نیست که دشمن به اشتباه بیفتد
چشمهایم را به روی هرکه جز تو بود بست
قطرۀ اشکی که با من بوده از روز الست
با حسرت و اشتیاق برمیخیزد
هر دستِ بریده، باغ برمیخیزد