چه رنجها که به پیشانی تو دیده نشد
که غم برای کسی جز تو آفریده نشد
قسم به ساحتِ شعری که خورده است به نامم
قسم به عطر غریبی که میرسد به مشامم
دست من یک لحظه هم از مرقدت کوتاه نیست
هرکسی راهش بیفتد سمت تو گمراه نیست
چشمان تو دروازۀ راز سحر است
پیشانیات آه، جانماز سحر است