سر میگذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بیکرانت
هزار حنجره فریاد در گلویش بود
نگاه مضطرب آسمان به سویش بود
سر و پای برهنه میبرند آن پیر عاشق را
که بر دوشش نهاده پرچم سوگ شقایق را
در خاک دلی تپنده باقی ماندهست
یک غنچۀ غرق خنده باقی ماندهست
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری