بهار و باغ و باران با تو هستند
شکوه و شوق و ایمان با تو هستند
هزار حنجره فریاد در گلویش بود
نگاه مضطرب آسمان به سویش بود
آواز حزین باد، پیغمبر کیست؟
خورشید، چنین سرخ، روایتگر کیست؟
بودهست پذیرای غمت آغوشم
از نام تو سرشار، لبالب، گوشم
دریاب من، این خستۀ بیحاصل را
این از بد و خوب خویشتن غافل را
دلش میخواست تا قرآن بخواند
دلش میخواست تا دنیا بداند