او هست ولی نگاهِ باطل از ماست
دیوارِ بلندِ در مقابل از ماست
از فرّ مقدم شه دین، ختم اوصیا
آفاق، با بَها شد و ایّام، با صفا
خورشید، گرمِ دلبری از روی نیزهها
لبخند میزند سَری از روی نیزهها
«دیروز» در تصرّف تشویش مانده بود
قومی که در محاصرۀ خویش مانده بود