ایمان که به مرزِ بینهایت برسد
هر لحظه به صاحبش عنایت برسد
ای صبح که خورشید به شام تو گریست
آفاق به پاس احترام تو گریست
میرسد باز به گوش دل ما این آواز
چه نشستید که درهای عنایت شد باز
باز ما را چشمهای از اشک جاری دادهاند
روز و شب خاصیت ابر بهاری دادهاند
امشب که ماهِ آسمان پرتوفشان است
با حُسن خود چشم و چراغ کهکشان است
او آفتاب روشن و صادق بود
گِردش پر از ستارۀ عاشق بود
ای آنکه غمت وقف دلِ یاران شد
بر سینه نشست و از وفاداران شد
از علم شود مرد خدا حقبینتر
عطر نفسش ز باغِ گل رنگینتر
آنان که به کار عشق، بودند استاد
کردند «ز دست دیده و دل فریاد»
هر چند دعای عاشقان پر دارد
زیباییِ پرواز کبوتر دارد
آخر ماه صفر، اول ماتم شده است
دیدهها پر گهر و سینه پر از غم شده است
دل بیشکیب از غم فصل جدایی است
جان، بیقرار لحظهٔ وصل خدایی است
سرچشمۀ فیض، آرزو کن به دعا
تحصیل امید و آبرو کن به دعا