هرچند که رفتن تو غم داشت، عزیز!
در سینۀ تو عشق، حرم داشت عزیز
دل اگر تنگ و جان اگر خستهست
گاه گاهی اگر پریشانیم
دشمن که به حنجر تو خنجر بگذاشت
خاموش، طنین نای تو میپنداشت
هر چند قدش خمیده، امّا برپاست
چندیست نیارمیده، امّا برپاست
چه جانماز پی اعتكاف بر دارد
چه ذوالفقار به عزم مصاف بر دارد