اگر مجال گریزت به خانه هم باشد
برای اینکه نمیرد حیات، میمانی
آه از دمی که در حرم عترت خلیل
برخاست از درای شتر بانگِ الرّحیل
عمری به فکر مردمان شهر بودی
اما کسی حالا به فکر مادرت نیست
به دست شعلههای شمع دادم دامن خود را
مگر ثابت کنم پروانهمسلک بودن خود را
شهد حکمت ریزد از لعل سخندان، بیشتر
ابر نیسان میدمد بر دشت، باران، بیشتر