دیشب میان پنجرهها صحبت تو بود
حرف از دل غریب من و غیبت تو بود
خواهرش بر سینه و بر سر زنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
چشمم به هیچ پنجره رغبت نمیکند
جز با ضریح پاک تو صحبت نمیکند
شهد حکمت ریزد از لعل سخندان، بیشتر
ابر نیسان میدمد بر دشت، باران، بیشتر