سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
گوش کن گوش، صدای نفسی میآید
مَشک بر دوش، از آن دور، کسی میآید
آنجا که دلتنگی برای شهر بیمعناست
جایی شبیه آستان گنبد خضراست
ای که وجود پاک تو آیینۀ زهراست
هر جا تو باشی اسم بابایت علی آنجاست
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام