سال جدید زیر همین گنبد کبود
آغاز شد حکایتمان با یکی نبود
روی اجاق، قوری شبنم گذاشتم
دمنوش خاطرات تو را دم گذاشتم
قریه در قریه پریشان شده عطر خبرش
نافۀ چادر گلدار تو با مُشک تَرَش
اذانی تازه کرده در سرم حسّ ترنم را
ندای ربّنا را، اشک در حال تبسم را
ما را نترسانید از طوفان
ما گردباد آسمان گردیم