آه از دمی که در حرم عترت خلیل
برخاست از درای شتر بانگِ الرّحیل
آنکه با مرگِ خود احیای فضیلت میخواست
زندگی را همه در سایۀ عزّت میخواست
یارب به حق منزلت و جاه مصطفی
آن اشرف خلائق و خاتم به انبیا
همّت ای جان که دل از بند هوا بگشاییم
بال و پر سوی سعادت چو هما بگشاییم
از غم دوست در این میکده فریاد کشم
دادرس نیست که در هجر رخش داد کشم