سر نهادیم به سودای کسی کاین سر از اوست
نه همین سر که تن و جان و جهان یکسر از اوست...
فرخنده پیکریست که سر در هوای توست
فرخندهتر سریست که بر خاک پای توست
گر بسوزیم به آتش همه گویند سزاست
در خور جورم و از فضل توام چشم عطاست
اینک زمان، زمان غزلخوانی من است
بیتیست این دو خط که به پیشانی من است
شمیم اهل نظر را به هر کسی ندهند
صفای وقت سحر را به هر کسی ندهند