سحر در حسرت دیدار تو چون ماه خواهد رفت
غروب جمعهای در ازدحام آه خواهد رفت
قصد کجا کرده یل بوتراب؟
خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟
ای صفت خاص تو واجب به ذات
بسته به تو سلسلۀ ممکنات
به کعبه رفتم و زآنجا هوای کوی تو کردم
جمال کعبه تماشا به یاد روی تو کردم...
شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمی
آن را که نیست عالم غم، نیست عالمی
سلامٌ علی آل طاها و یاسین
سلامٌ علی آل خَیرِ النَّبِیِّین
پیغمبر درد بود و همدرد نداشت
از کوفه بهجز خاطرهای سرد نداشت
تا چند عمر در هوس و آرزو رود
ای کاش این نفس که بر آمد فرو رود