رخصت بده از داغ شقایق بنویسم
از بغض گلوگیر دقایق بنویسم
شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمی
آن را که نیست عالم غم، نیست عالمی
تا باد مرکبیست برای پیام تو
با هر درخت زمزمهوار است نام تو
سرت بر نیزه خواهد رفت در اوج پریشانی
عروجت را گواهی میدهد این سِیْر عرفانی
تا چند عمر در هوس و آرزو رود
ای کاش این نفس که بر آمد فرو رود