گر بر سر نفس خود امیری، مردی
ور بر دگری نکته نگیری، مردی
کیست این حنجرۀ زخمیِ تنها مانده؟
آن که با چاه در این برهه هم آوا مانده
آمیخته چون روح در آب و گل ماست
همواره مقیم دل ناقابل ماست
ما دامن خار و خس نخواهیم گرفت
پاداش عمل ز کس نخواهیم گرفت
خدا قسمت کند با عشق عمری همسفر بودن
شریک روزهای سخت و شبهای خطر بودن