میرسد پروانهوار آتشبهجانِ دیگری
این هم ابراهیمِ دیگر در زمانِ دیگری!
چشم تو خراب میشود بر سر کفر
کُند است برای حنجرت خنجر کفر
با حسرت و اشتیاق برمیخیزد
هر دستِ بریده، باغ برمیخیزد
یگانهای و نداری شبیه و مانندی
که بیبدیلترین جلوۀ خداوندی
در روزگاران غریبی، آشنا بودى
تنها تو با قرآن ناطق همصدا بودی