خواهرش بر سینه و بر سر زنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
دشمن که به حنجر تو خنجر بگذاشت
خاموش، طنین نای تو میپنداشت
هر چند قدش خمیده، امّا برپاست
چندیست نیارمیده، امّا برپاست
یگانهای و نداری شبیه و مانندی
که بیبدیلترین جلوۀ خداوندی
در روزگاران غریبی، آشنا بودى
تنها تو با قرآن ناطق همصدا بودی