هر دم از دامن ره، نوسفری میآمد
ولی این بار دگرگون خبری میآمد
دشمن که به حنجر تو خنجر بگذاشت
خاموش، طنین نای تو میپنداشت
هر چند قدش خمیده، امّا برپاست
چندیست نیارمیده، امّا برپاست
هرچند حال و روز زمین و زمان بَد است
یک قطعه از بهشت در آغوش مشهد است
در روزگاران غریبی، آشنا بودى
تنها تو با قرآن ناطق همصدا بودی