نوربخش يقين و تلقين اوست
هم جهانبان و هم جهانبين اوست
دین را حرمیست در خراسان
دشوار تو را به محشر آسان
از خیمه برون آمد و شد سوی سپاه
با قامت سرو و با رخی همچون ماه
آزادگی ز منّت احسان رمیدن است
قطع امید، دست طلب را بریدن است
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره که توأم راهنمایی
پیری رسید و مستی طبع جوان گذشت
ضعف تن از تحمّل رطل گران گذشت