تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد
هیچکس حدس نمیزد که چنین سر برسد
با ذكر یا كریم همه یاكریمها
خواندند با تو یا علی و یا عظیمها
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست
کارش میان معرکه بالا گرفته بود
شمشیر را به شیوهٔ مولا گرفته بود
آزادگی ز منّت احسان رمیدن است
قطع امید، دست طلب را بریدن است
پیری رسید و مستی طبع جوان گذشت
ضعف تن از تحمّل رطل گران گذشت