وقتی خدا بنای جهان را گذاشته
در روح تو سخاوت دریا گذاشته
از عشق بپرسید، که با یار چه کردند؟
با آن قد و بالای سپیدار، چه کردند
بحث روز است صحبت از غم تو
سرخ مانده هنوز پرچم تو
آنکه با مرگِ خود احیای فضیلت میخواست
زندگی را همه در سایۀ عزّت میخواست
اجازه هست کنار حرم قدم بزنم
برای شعر سرودن کمی قلم بزنم
بهنام آنکه جان را فکرت آموخت
چراغ دل به نور جان برافروخت
سنگها آینهها نام تو را میخوانند
اهل دل، اهل صفا، نام تو را میخوانند...
دیدی که چگونه من شهید تو شدم
هنگام نماز، رو سفید تو شدم
همّت ای جان که دل از بند هوا بگشاییم
بال و پر سوی سعادت چو هما بگشاییم