سرخیِ شمشیر و سرنیزه تماشایی نبود
شام غمهای تو را لبخند فردایی نبود
آنجا که دلتنگی برای شهر بیمعناست
جایی شبیه آستان گنبد خضراست
غمی ویرانتر از بغض گلو افتاده در جانش
بزرگی که زبانزد بود دراین شهر ايمانش
یگانهای و نداری شبیه و مانندی
که بیبدیلترین جلوۀ خداوندی