مانده پلک آسمان در گیر و دار واشدن
شب بلندی میکند از وحشت رسوا شدن
ای خداوندی که از لطف تو جاه آوردهام
زآنچه بودستم گرفته بارگاه آوردهام...
کارش میان معرکه بالا گرفته بود
شمشیر را به شیوهٔ مولا گرفته بود
یگانهای و نداری شبیه و مانندی
که بیبدیلترین جلوۀ خداوندی