آه از دمی که در حرم عترت خلیل
برخاست از درای شتر بانگِ الرّحیل
دوباره لرزش دست تو بیشتر شده است
تمام روز تو در این اتاق سر شده است
نگاهم در نگاه شب، طنینانداز غوغاییست
کمی آنسوتر از شبگریههایم صبح فرداییست
ببین که بیتو نماندم، نشد کناره بگیرم
نخواستم که بیفتد به کوره راه، مسیرم
کسی که دیگر خود خدا هم، نیافریند مثال او را
چو من حقیری کجا تواند، بیان نماید خصال او را