«صبح نزدیک است» پیغامی چنین آورده بود
قاصدی که آسمان را بر زمین آورده بود
در های و هوی باد و در آرامش باران
ریشه دواندم از گذشته تا همین الان
به زیر تیغ نداریم مدعا جز تو
شهید عشق تو را نیست خونبها جز تو
به نام خداوند جان و خرد
کز این برتر اندیشه برنگذرد
میرود از آن سَرِ دنیا خبر میآورد
شعر در وصف تو باشد بال در میآورد
کی رفتهای ز دل که تمنا کنم تو را
کی بودهای نهفته که پیدا کنم تو را
هر آب که جاری اَست چون خون سرخ است
هر شاخه که سبز بود، اکنون سرخ است