«صبح نزدیک است» پیغامی چنین آورده بود
قاصدی که آسمان را بر زمین آورده بود
در های و هوی باد و در آرامش باران
ریشه دواندم از گذشته تا همین الان
دریای عطش، لبان پر گوهر تو
گلزخم هزار خنجر و حنجر تو
میرود از آن سَرِ دنیا خبر میآورد
شعر در وصف تو باشد بال در میآورد
تا لوح فلق، نقش به نام تو گرفت
خورشید، فروغ از پیام تو گرفت
هر آب که جاری اَست چون خون سرخ است
هر شاخه که سبز بود، اکنون سرخ است