ماه پیش روی ماهش رخصت تابش نداشت
ابر بی لطف قنوتش برکت بارش نداشت
جرعه جرعه غم چشید و ذره ذره آب شد
آسمان شرمنده از قدّ خم مهتاب شد
مادر موسی، چو موسی را به نیل
در فکند، از گفتۀ ربَّ جلیل
گه احرام، روز عید قربان
سخن میگفت با خود کعبه، زینسان
هرکه با پاکدلان، صبح و مسایی دارد
دلش از پرتو اسرار، صفایی دارد
دل اگر تنگ و جان اگر خستهست
گاه گاهی اگر پریشانیم
پیرمردی، مفلس و برگشتهبخت
روزگاری داشت ناهموار و سخت
روشنتر از تمام جهان، آسمان تو
باغ ستارههاست مگر آستان تو؟
ای که عمریست راه پیمایی
به سوی دیده هم ز دل راهیست