مادر موسی، چو موسی را به نیل
در فکند، از گفتۀ ربَّ جلیل
گه احرام، روز عید قربان
سخن میگفت با خود کعبه، زینسان
هرکه با پاکدلان، صبح و مسایی دارد
دلش از پرتو اسرار، صفایی دارد
ای آسمان به راز و نیازت نیازمند
آه ای زمین به سوز و گدازت نیازمند
هیچکس اینجا نمیفهمد زبان گریه را
بغض میگیرد ز چشمانم توان گریه را
پیرمردی، مفلس و برگشتهبخت
روزگاری داشت ناهموار و سخت
بوی ظهور میرسد از کوچههای ما
نزدیکتر شده به اجابت دعای ما
ای که عمریست راه پیمایی
به سوی دیده هم ز دل راهیست