جان داد که در امان ببیند ما را
خالی کند از یزیدیان دنیا را
حرمت خاک بهشت است، تماشا دارد
جلوۀ روشنی از عالم بالا دارد
در عصر نقابهای رنگی
در دورۀ خندههای بیرنگ
در حجم قنوتها دعا تعطیل است
یاد از تو - غریب آشنا! - تعطیل است
پشت سر مسافر ما گریه میکند
شهری که بر رسول خدا گریه میکند
بیدل و خسته در این شهرم و دلداری نیست
غم دل با که توان گفت که غمخواری نیست
ما خواندهایم قصۀ مردان ایل را
نامآورانِ شیردلِ بیبدیل را