کیست او؟ نیست کسی در دو جهان مانندش
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در بندش
منصوره و راضیّه و مرضیّه و زهرا
معصومه و نوریّه و صدّیقۀ کبری
شبیه آینه هستیم در برابر هم
که نیستیم خوش از چهرهٔ مکدر هم
لبتشنهای و یادِ لب خشک اصغری
آن داغ دیگریست و این داغ دیگری
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
راضی به جدايی از برادر نشده
با چند اماننامه کبوتر نشده
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر