تو را کشتند آنها که کلامت را نفهمیدند
خودت سیرابشان کردی مرامت را نفهمیدند
همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
میرسد پروانهوار آتشبهجانِ دیگری
این هم ابراهیمِ دیگر در زمانِ دیگری!
کسی محبت خود یا که برملا نکند
و یا به طعنه و دشنام اعتنا نکند
ندیدم چون محبتهای مادر
فدای شأن بیهمتای مادر
با حسرت و اشتیاق برمیخیزد
هر دستِ بریده، باغ برمیخیزد
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
معشوق علیاکبری میطلبد
گاهی بدن و گاه سری میطلبد
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر