دریای عطش، لبان پر گوهر تو
گلزخم هزار خنجر و حنجر تو
هر دم از دامن ره، نوسفری میآمد
ولی این بار دگرگون خبری میآمد
زخمی شکفته، حنجرهای شعلهور شدهست
داغ قدیمی من از آن تازهتر شدهست
دل غریب من از گردش زمانه گرفت
به یاد غربت زهرا شبی بهانه گرفت
تا لوح فلق، نقش به نام تو گرفت
خورشید، فروغ از پیام تو گرفت