روی اجاق، قوری شبنم گذاشتم
دمنوش خاطرات تو را دم گذاشتم
قریه در قریه پریشان شده عطر خبرش
نافۀ چادر گلدار تو با مُشک تَرَش
تا باد مرکبیست برای پیام تو
با هر درخت زمزمهوار است نام تو
ما را نترسانید از طوفان
ما گردباد آسمان گردیم
«دیروز» در تصرّف تشویش مانده بود
قومی که در محاصرۀ خویش مانده بود
بوی ظهور میرسد از کوچههای ما
نزدیکتر شده به اجابت دعای ما