با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
دنیا به دور شهر تو دیوار بسته است
هر جمعه راه سمت تو انگار بسته است
فارغ نگذار نَفْس خود را نَفَسی
تا بندهٔ نفس سرکشی در قفسی
بوی ظهور میرسد از کوچههای ما
نزدیکتر شده به اجابت دعای ما