چیست این چیست که از دشت جنون میجوشد؟
گل به گل، از ردِ این قافله خون میجوشد
رخصت بده از داغ شقایق بنویسم
از بغض گلوگیر دقایق بنویسم
به نام خداوند بالا و پست
كه از هستیاَش هست شد، هر چه هست...
نفسی به خون جگر زدم، که لبی به مرثیه وا کنم
به ضریحِ گمشده سر نهم، شبِ خویش وقف دعا کنم
سرت بر نیزه خواهد رفت در اوج پریشانی
عروجت را گواهی میدهد این سِیْر عرفانی
بوی ظهور میرسد از کوچههای ما
نزدیکتر شده به اجابت دعای ما