سال جدید زیر همین گنبد کبود
آغاز شد حکایتمان با یکی نبود
فرو میخورد بغض در گلو را
عقب میزد پَرِ هر چه پتو را
بیتاب دوست بودی و پروا نداشتی
در دل به غیر دوست تمنا نداشتی
قد قامت تو کلام عاشورا بود
آمیخته با قیام عاشورا بود
هرگز نگذاشت تا ابد شب باشد
او ماند که در کنار زینب باشد
وضو گرفتهام از بهت ماجرا بنویسم
قلم به خون زدهام تا كه از منا بنویسم