دل گفت مرا علم لَدُنّی هوس است
تعلیمم کن اگر تو را دسترس است
آهای باد سحر! باغ سیب شعلهور است
برس به داد دل مادری که پشت در است
تشنهٔ عشقیم، آری، تشنه هم سر میدهیم
آبرویی قدر خون خود، به خنجر میدهیم
به میدان میبرم از شوق سربازی، سر خود را
تو هم آماده کن ای عشق! کمکم خنجر خود را
ای دل به مهر داده به حق! دل، سرای تو
وی جان به عدل کرده فدا! جان، فدای تو
بگذار و بگذر این همه گفت و شنود را
کی میکنیم ریشهٔ آل سعود را؟