سر میگذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بیکرانت
میشود دست دعای تو به باران نرسد؟!
یا بتابی به تن پنجرهای جان نرسد؟!
دشتی پر از شقایق پرپر هنوز هست
فرق دو نیم گشتۀ حیدر هنوز هست
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری
دل اگر تنگ و جان اگر خستهست
گاه گاهی اگر پریشانیم
کارش میان معرکه بالا گرفته بود
شمشیر را به شیوهٔ مولا گرفته بود