همسنگر دردهای مردم بودی
چون سایه در آفتابشان گم بودی
کاش در باران سنگ فتنه بر دیوار و در
سینۀ آیینه را میشد سپر دیوار و در
خود را به خدا همیشه دلگرم کنیم
یعنی دلِ سنگ خویش را نرم کنیم
فرمود که صادقانه در هر نَفَسی
باید به حساب کارهایت برسی
ای آسمان به راز و نیازت نیازمند
آه ای زمین به سوز و گدازت نیازمند
تا عقل چراغ راهِ هر انسان است
اندیشهوری نشانۀ ایمان است
آیینۀ عشق با تو دمساز شود
یعنی که دری به روی تو باز شود
هیچکس اینجا نمیفهمد زبان گریه را
بغض میگیرد ز چشمانم توان گریه را
چقدر مانده به دریا، به آستان حسین
پر از طراوت عشق است آسمان حسین
ای امیر مُلک شأن و شوکت و عزم و شهامت
تا قیامت همّت مردانه خیزد از قیامت
هر کس نتواند که به ما سر بزند
در غربت آسمان ما پر بزند