هرچه را خواهی بگیر از ما ولی غم را مگیر
غم دوای دردهای ماست مرهم را مگیر..
ز رویت نه تنها جهان آفریدند
به دنبال تو کهکشان آفریدند...
سرباز نه، این برادران سردارند
پس این شهدا هنوز لشکر دارند
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
جاده در پیش بود و بیوقفه
سوی تقدیر خویش میرفتیم
این چندمین نامهست بابا مینویسم؟
هر چند یادت نیست امّا مینویسم
این كیست از خورشید، مولا، ماهروتر
بیتابتر، عاشقتر، عبدالله روتر
الشام...الشام...الشام... غربتشمار شهیدان
اندوه... اندوه... اندوه... ای شام تار شهیدان