امروز دلتنگم، نمیدانم چرا! شاید...
این عمر با من راه میآید؟ نمیآید؟
پیچیده شمیم ندبه و عهد و سمات
طوفانزدگان! کجاست کشتی نجات؟
رساندهام به حضور تو قلب عاشق را
دل رها شده از محنت خلایق را
این روزها که میگذرد، غرق حسرتم
مثل قنوتهای بدون اجابتم!
وقت است که از چهرۀ خود پرده گشایی
«تا با تو بگویم غم شبهای جدایی»