گفتند به من که از سفر میآیی
من منتظرم، بگو اگر میآیی
از سمت مدینه خبر آورد نسیمی
تا مژده دهد آمده مولود عظیمی
کوچههامان پر از سیاهی بود
شهر را از عزا درآوردند
خدا قسمت کند با عشق عمری همسفر بودن
شریک روزهای سخت و شبهای خطر بودن
حی علی الفلاح که گل کرده بعثتش
باید نماز بست نمازی به قامتش