شدهست خیره به جاده دو چشم تار مدینه
به پیشوازی تنهاترین سوار مدینه
نمردهاند شهیدان که ماه و خورشیدند
که کشتگان وطن، زندگان جاویدند
این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
گر به چشم دل جانا، جلوههای ما بینی
در حریم اهل دل، جلوۀ خدا بینی
بیتاب دوست بودی و پروا نداشتی
در دل به غیر دوست تمنا نداشتی