قصد کجا کرده یل بوتراب؟
خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟
دوباره لرزش دست تو بیشتر شده است
تمام روز تو در این اتاق سر شده است
دنیا به دور شهر تو دیوار بسته است
هر جمعه راه سمت تو انگار بسته است
آن سوی حصار را ببینیم ای کاش
آن باغ بهار را ببینیم ای کاش
پیغمبر درد بود و همدرد نداشت
از کوفه بهجز خاطرهای سرد نداشت