صبحت به تن عاطفه جان خواهد داد
زیبایی عشق را نشان خواهد داد
طنین «آیۀ تطهیر» در صدایش بود
مدینه تشنۀ تکرار ربّنایش بود
قصد کجا کرده یل بوتراب؟
خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟
خبر رسید که در بند، جاودان شدهای
ز هر کرانه گذشتی و بیکران شدهای
پیغمبر درد بود و همدرد نداشت
از کوفه بهجز خاطرهای سرد نداشت